ღღیه پاتوق برای همه دخترپسرهاღღ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, :: 18:24 :: نويسنده : زهرا
زنی با صورت کبود نزد دکتررفت.دکتر پرسید: چی شده؟
لطفا روی یکی از بنر های زیر برای حمایت از ما کلیک کنید ![]() چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, :: 18:15 :: نويسنده : زهرا
گفت: نه .
لطفا روی یکی از بنر های زیر برای حمایت از ما کلیک کنید ![]() چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : زهرا
دختر :شنیدم داری ازدواج می کنی .. مبارکه.. خوشحال شدم شنیدم..
لطفا روی یکی از بنر های زیر برای حمایت از ما کلیک کنید ![]() سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, :: 22:35 :: نويسنده : زهرا
افتخاریه که نصیب هرکس نمیشه ، برای وطن جونش رو بده . روحشون شاد. ![]() سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, :: 22:9 :: نويسنده : زهرا
میخواستم بزرگ بشم ![]() دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : زهرا
میلتون اریکسون مبتکر روش درمانی جدیدی است که بر هزاران پزشک در ایالات متحده تآثیر گذاشته است ![]() یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 23:28 :: نويسنده : زهرا
تو مترو زن جوون و خوشگلی و دیدم که داشت لباس زیر می فروخت یکی از خانمهای مسافر با بی احترامی اون و هل داد و بلند داد زد که : ![]() یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : زهرا
در ایتالیا مردی قصد ازدواج داشت. پس به یک بنگاهی مراجعه کرد ![]() یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : زهرا
پيرمرد قصهگو : ![]()
![]() شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, :: 13:12 :: نويسنده : زهرا
![]() شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, :: 12:20 :: نويسنده : زهرا
![]() چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروكله ی یك اتومبیل جدید كروكی از میان گرد و غبار جاده های خاكی پیدا شد. رانندۀ آن اتومبیل كه یك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهای Gucci ، عینك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم كه دقیقا چند راس گوسفند داری، یكی از آنها را به من خواهی داد؟ چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش كه به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد. جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارك كرد و كامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یك تلفن راه دور وصل كرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی كه میتوانست سیستم جستجوی ماهواره ای( GPS ) را فعال كند، شد. منطقۀ چراگاه را مشخص كرد، یك بانك اطلاعاتی با 60 صفحۀ كاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیدۀ عملیاتی را وارد كامپیوتر كرد. بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یك چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالی كه آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری. چوپان گفت: درست است. حالا همینطور كه قبلا توافق كردیم، میتوانی یكی از گوسفندها را ببری. آنگاه به نظاره ی مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم كه چه كاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟ مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا كه نه! چوپان گفت: تو یك مشاور هستی. مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو كه این را از كجا حدس زدی؟ چوپان پاسخ داد: كار ساده ای است. بدون اینكه كسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی كه خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینكه هیچ چیز راجع به كسب و كار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ گله را برداشتی ![]() شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, :: 11:59 :: نويسنده : زهرا
![]() آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
|||||
![]() |